ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه192

پرسش: پسر نوجوانی منکر وجود خداوند است، هر دلیلی می‌آورم، می‌گوید: مردم این داستان‌ها را از خودشان درآوردند، مگر شما آنجا بودید و ...؟


پاسخ : هنوز نوجوان است و از روی احساسات شعاری و برای مطرح کردن خود حرف می‌زند، پس در بحث با او [که هنوز مکلف هم نشده] ضمن ملایمت و البته قاطعیت بر مواضع حق، رعایت بحث حکیمانه و اگر جدل شد، جدال احسن، به چند نکته توجه نمایید:

الف – گاهی افراد [حتی بزرگسالان] راجع به موضوعی از پیش جبهه‌گیری می‌کنند و به اصطلاح گارد می‌گیرند؛ بدیهی است که در این حالت، ذهن آنها مبتلا به نوعی «مقاومت ادارکی» می‌گردد و هر چه بگویید: هیچ نمی‌فهمند و فقط لجاجت و مقابله می‌کنند. لذا در چنین حالات و شرایطی هیچ بحثی ننمایید، چون هر چه بگویید، بر لجاجتش می‌افزاید.

ب – نیاز نیست که اثبات کنید خدایی هست، بلکه سبکی سخن خودش را متذکر شوید. مثلاً وقتی می‌گوید: «مردم این داستان‌ها را از خودشان درآوردند»، بگویید: حالا به تو وحی رسیده و یا تو نیز این داستان‌ها را از خودت درآوردی؟! اگر توحید امکان عقلانی و وحیانی بودن داشته باشد، کفر که کلاً ادعا و موضع بشری است، پس کاملاً من درآوردی می‌باشد.

ج – در فرصتی مناسب و با زبانی نرم، به او متذکر شوید که گمان نکن اگر کفر بورزی، دیگر خیلی روشنفکر و امروزی شده‌ای، همین جملات تو را مردمان جاهل از هزاران سال پیش می‌گفتند، و تو هیچ حرف جدیدی نگفته‌ای! بگویید: خداوند سبحان خودش نیز در قرآن مجید فرموده که این کفار می‌گویند: اینها داستان‌هایی است که از خودشان درآوردند. پس تو سعی کن مثل مردمان زمان جاهلیت حرف نزنی و منطق تو منطق آنان نباشد:

« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ » (النّحل، 24)

ترجمه: و چون به آنان گفته شود پروردگارتان چه چیز نازل کرده است مى‌گویند افسانه‌‏هاى پیشینیان است.

د – مرقوم نمودید که هیچ دلیلی را قبول نمی‌کند! خب شما چرا برای او دلیل می‌آروید که بدون دلیل متقابل قبول نکند، بلکه از او برای ادعاهایش دلیل بخواهید تا متوجه شود که ادعاهایش مبتنی بر هیچ عقل، منطق و علمی نمی‌باشد و شعارهایش تو خالی است.

او را متذکر شوید که تکبر نکن، خداوند سبحان نه با تأیید تو به وجود می‌آید و نه با نفی و انکار تو از بین می‌رود، فکر نکن که اگر تو گفتی او هست، پس هست؛ و اگر گفتی نیست، پس نیست! این که فقط یک تکبر جاهلانه است. بلکه سعی کن برای هر چه می‌گویی و هر ادعایی که داری (نه فقط در اعتقادات، بلکه در هر موضوعی)، حتماً دلیل عقلی و علمی داشته باشی. ظنّ، گمان، نظریه و شعار، به هیچ وجه جای حقایق عالم هستی و علم را نمی‌گیرد:

«وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» (النّجم، 28)

ترجمه: و ایشان را به این [کار] معرفتى (شناخت و علمی) نیست، جز گمان [خود] را پیروى نمى‌کنند و در واقع گمان در [وصول به] حقیقت هیچ سودى نمى‌‏رساند.

بگویید: دست کم باید قائل به طبیعت باشی. حال مگر تو تمام عالم هستی را گشته‌ای و تجربه کرده‌ای که می‌گویی خدایی نیست؟! پس ناچاری که دلیل عقلی بیاوری، خب بیاور. ولی شعار نده. بگو: دلیل و برهان تو چیست؟

«أَمَّنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (النّمل، 64)

ترجمه: یا [کیست] آن کس که خلق را آغاز مى‌‏کند و سپس آن را بازمى ‏آورد و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزى مى‌دهد آیا معبودى با خداست بگو اگر راست مى‌گویید برهان خویش را بیاورید.

ھ – می‌گوید: «مگر شما آنجا بودید»؟! بگویید: این استدلالت بی‌منطق است. مگر تو خودت آنجا بودی که انکار می‌کنی؟! مثلاً آیا هنگام خلقت بودی و دیدی خالقی در کار نیست و یا هنگام نزول وحی بودی و دیدی که وحی‌ای نازل نشده است؟! چطور وقتی شاهد نبودی، با این قاطعیت رد می‌کنی؟! پس چرا دلیل «تو که شاهد نبودی» را برای خودت نمی‌آوری؟!

« مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً » (الکهف، 51)

ترجمه: [من] آنان را نه در آفرینش آسمان‌ها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم.

و – اما خداوند متعال آدمی را نعمت عقل فضیلت بخشیده تا عقلش در هر کجا که بخواهد "از گذشته، حال و آینده" شاهد باشد (گواهی دهد) و به او بصیرت داده تا عقلش به نور علم ببیند.

در شرایط مناسب به او بگویید: پیش از آن که تو باور کنی خدایی هست و یا مدعی شوی که نیست، مهم این است که عاقلانه سخن بگویی، مواضعت درست و حکیمانه باشد. حالا چطور در حالی که می‌دانی حتی یک عنصر ساده نیز خود به خود به وجود نمی‌آید – هیچ معلولی بی علت نیست – هیچ حرکتی بدون محرک نیست و هیچ نظمی بدون ناظم نیست و ...، به عظمت و پیچیدگی خلقت خودت، دیگران، زمین و آسمان و هر چه در آنهاست و این عالم ناشناخته‌ی خلقت می‌نگری و می‌گویی: «همه همین طوری به وجود آمده و همین‌طور در نظمی خواست در حرکت هستند؟!» آیا این ادعا، سخنی جاهلانه، من‌درآوردی، غیر علمی و شعاری نیست؟!

ز – به او متذکر شوید که نه تأیید تو بر وجود خداوند متعال، دلیل بر عقل و هوش و علم توست، و نه تکذیب تو! بلکه برای هر دو باید دلیل و برهان عقلی داشته باشی و ادعایت فقط شعار نباشد. چنان که فرمود: وقتی می‌گویند: «ایمان آوردیم»، تازه امتحان می‌شوند که آیا راست می‌گویند یا خیر؟!

●- بنابراین هرگز گمان نبر که نفی، رد، تکذیب و انکار حقایق عالم هستی که سرآمد آنها "توحید و معاد" است، تو را روشنفکر، دانشمند، عالم، فرهیخته و ... نشان می‌دهد، بلکه نزد اهل فکر، همانقدر خرافاتی و متحجر و متعصب نشان داده می‌شوی که یک تأیید کننده‌ی بی‌عقل و متعصب چنان نشان داده می‌شود. بنابراین، همیشه اول فکر کن، بعد موضع‌گیری کن و بعد حرف بزن. به قول حافظ رحمة الله علیه:

بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست

یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش!

●- پیشنهاد می‌شود او راهنمایی نمایید که همین مطلب را [تحت عنوان این که کسی ادعاهای تو را داشت] بخواند و در آن بیاندیشد، و اگر خودش خواست، مرتبط گردد، باشد که انشاء الله مؤثر افتد. هنوز نوجوان است و خیلی چیزها نمی‌داند، ولی باید بداند.


www.x-shobhe.com

شبهه 189

از طرفی گفته میشه که نماز اول و آخر دین هستش، اگر نماز نباشه حساب و کتابی هم نمیشه. از طرفی در حدود 600 صفحه از قرآن حرفی از نماز زده نشده است؟!


  به هیچ وجه نباید اهمیت یا جایگاه یک موضوع را با تعداد تکرار کلمات، یا تعداد صفحاتی که در یک کتاب به آن اشاره شده، فهمید و سنجید. اسم "محمد صلوات الله علیه و آله" فقط چهار بار در قرآن کریم تکرار شده است – اسم "موسی علیه السلام" 136 بار – فرعون 68 بار – "الشیطان"، 63 بار – "الظالمین" 70 بار و ...؛ حال آیا می‌شود بر اساس رقم تکرار این اسم‌ها، هیچ شناختی به دست آورد و یا به اهمیت آنها پی‌برد؟!

در مذمت "غیبت"، در یک آیه فرمود که از خوردن گوشت برادر مرده بدتر است. آیا می‌توان گفت: چون یکبار آمده، نه غیبت گناه کبیره است و نه خوردن گوشت جسد برادر، ناخوشایند می‌باشد؟!

الف – هیچگاه در مطالعات و باورها، به منبع "گفته شده یا می‌شود"، استناد نفرمایید، چون ناموثق‌ترین منبع مطالعاتی همین می‌باشد؛ مگر می‌شود برای آیات الهی، اصول و فروع اسلام و معارف آنها، "گفته می‌شود" را منبع قرار داد و بر اساس آن باور نمود و یا ننمود؟!

ب – هیچ کجا نیامده که "اول و آخر دین، نماز است"؛ بلکه فرموده‌اند: «نماز ستون دین است».

اول دین، معرفت (شناخت)، محبت و ایمان به الله جلّ جلاله می‌باشد؛ و آخر دین نیز شناخت و ایمان بازگشت به سوی او "معاد" می‌باشد؛ پس اول و آخر خود اوست. « هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ » - « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ».

ج – کسی که هم او را شناخت و هم به آن شناختش ایمان آورد، فهم می‌کند که چون اول و آخر اوست، پس نباید إله دیگری را بندگی نماید و بالتبع حُکم، حُکم اوست:

« وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ » (القصص، 79)

ترجمه: و اوست خدا[یى که‌] جز او معبودى نیست. در این [سراى‌] نخستین و در آخرت، ستایش از آنِ اوست، و فرمان، او راست و به سوى او بازگردانیده مى‌شوید.

نماز:

نماز، نه تنها اول و آخر دین نیست، بلکه از "فروع دین" می‌باشد، اگر چه نقش آن، مانند ستون خیمه است که اگر نباشد خیمه برپا نمی‌گردد و اگر باشد، اما کشیده شود، خیمه فرو می‌ریزد و یا اگر باشد، اما بنیانیش یا خودش سست باشد، ویران می‌گردد، اگر چه سایر اجزایش بسیار محکم، زیبا، بزرگ و ... باشد.

نماز (صلاة)، از احکامی است که از سوی خداوند متعال، توسط تمامی انبیایش، به تمامی بندگانش امر شده است و این خود بیانگر اهمیت نقش آن، در اتصال عبد با معبود می‌باشد.

اما با تمامی اوصاف و آثاری دارد، از احکام و فروع دین است و اول و آخر و اصول دین نمی‌باشد.

د – نفرموده‌اند: «اگر نماز نباشه، حساب و کتابی هم نمیشه»! در کدام آیه یا حدیثی چنین آمده است؟ آیا این همه کافر، مشرک، منافق، ظالم و فاسق که اصلاً به دین خدا نگرویدند، چه رسد به این که اقامه نماز نمایند، حساب و کتابی ندارند؟!

بلکه فرموده‌اند: "در عرصه‌ی عمل، اصل نماز است و اگر نماز نباشد و یا مقبول نباشد، سایر اعمال خوب فایده‌ای برای رستگاری‌اش نخواهد داشت"، چرا که اساساً برای بی‌نماز یا کسی که آن را سبک بشمارد، "وصلی" با رحمت الهی صورت نپذیرفته است که مشمول آن گردد.

●- ممکن است گفته شود: «حالا به جمله‌بندی کاری نداشته باشید، مقصود همین بود»، بله، ولی دقت نماییم که وقتی منبع دین شناسی "گفته شده، گفته می‌شه، می‌گویند" باشد، تمامی این کلمات و جمله‌ها نیز مبدل و جابجا شده و معنا، مفهوم، و مقصود اصلی را از جایگاهش منحرف می‌سازند؛ همان که فرمود: « یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ – کلمه را از جایگاه و مواضعش منحرف می‌سازند / النساء، 46» ، و انسان از طریق همین کلمات و جملات، مفاهیم و مقاصد را درک می‌کند و سپس می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد.

پس چنین نیست که می‌گویند: « اگر نمازی نباشه، حساب و کتابی هم نمیشه»!

نکات:

یک – نماز خواندنی نیست، بلکه اقامه نمودنی است، پس برخی نماز می‌خوانند، اما آن را اقامه (برپا) نمی‌دارند؛ چنان که شاهدیم بسیاری نماز خواندند و امام کشتند – نماز می‌خوانند و مسلمانان را قتل عام می‌کنند - بسیاری قرآن کریم و نماز می‌خوانند، اما نه تنها هیچ "اتصالی" برایشان رخ نمی‌دهد، بلکه به جدایی دورتری نیز دچار می‌گردند – و بسیاری دیگر نماز می‌خوانند، ولی این نماز خواندنشان، نه تنها آنها را رشد نمی‌دهد و مقرب نمی‌سازد، بلکه حتی از تکرار و استمرار "فحشا و منکر" نیز بازشان نمی‌دارد، در حالی که فرمود: « نماز، از کار زشت و ناپسند باز مى‌دارد ».

دو – نماز (صلاة)، ستون دین و طبق حدیث، صورت و شناسنامه‌ی مسلمان و مؤمن (دیندار) می‌باشد، اما هدف نیست که اول و آخر دین قلمداد گردد؛ بلکه "مبدأ و هدف"، همان "معبود" است؛ اصل "یاد خدا بودن (ذکر) است"، اصل "وصل شدن ذهن، فکر، عقل، قلب و عمل"، به رحمت بیکران الهی است؛ پس او "نماز" را وسیله‌ی این اتصال مقرر نمود.

امر (حُکم)، اثر و هدف (حکمت) در یک آیه:

« اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ » (العنکبوت، 45)

ترجمه: آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتی‌ها و گناه بازمی‌دارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند می‌داند شما چه سازید!

* - در این آیه، به جای واژه‌ عمل، که کلی است، واژه‌ی "صُنع" آورده شده است، به معنانی صنعت و ساختن؛ چرا که انسان با رویکرد به برپا داشتن نماز، و یا ترک و یا سبک شمردن آن، خودش، اطرافیان، جامعه و دنیا و آخرت خود و آنها را می‌سازد.

بنابراین:

1- هدف؛ یاد خداوند متعال و اتصال تمام وجود به رحمت او می‌باشد، که سبب رشد، کمال و تقرب می‌گردد. (وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ)

2- اصلی‌ترین، والاترین و کامل‌ترین طریق این یاد (ذکر) و وصل، تلاوت قرآن کریم و اقامه نماز (صلاة) می‌باشد. (اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ)

3 – اثر نماز و این وصل با عظمت، دور شدن از پلیدی‌ها و گناهان می‌باشد که تا محقق نگردد، از رشد، کمال، قرب و اتصال به رحمت بیکران الهی نیز خبری نیست.

لذا فرموده‌اند: اگر نماز مقبول در کارنامه‌ی عمل نباشد، سایر عبادات و اعمال خوب نیز حبط شده هستند؛ چنان که فرمود: «جایگاه نماز، به منزله‌ی سر است به بدن»؛ پس اگر سر جدا شود، بدن رشید و زیبا نیز جز جسدی متعفن نخواهد بود.


www.x-shobhe.com

شبهه 187

پرسش : برهان و فلسفه مرگ و حیات انسان چیست؟ چرا انسان به دنیا بیاید و زجر بکشد وعبادت کند وآخر هم بمیرد و بپوسد و اگر عبادت واطاعت خدا نکند جهنم می‎رود؟ 


ادامه مطلب ...

شبهه 186


پرسش : شبهه می‌کنند که خداوند دینش را با زور به مردم تحمیل می‌کند، و در بیشتر آیات قرآن وعده‌ی عذاب می‌دهد، پس این خود نشان می‌دهد که فطرت انسان نیاز به خدا ندارد. چون اگر داشتند، با میل و اراده‌‍‌ی خود مسلمان می‌شدند، نه با زور و تهدید. پاسخ چیست؟


 اگر مسلمانی ارادی نبود، همین طغیان کنندگان نیز تسلیم امر پروردگارشان می‌شدند؛ پس همین که خودشان منحرف و معترضند، پاسخ مستند و مستدلی می‌باشد بر این که انتخاب دین اختیاری است و نه زوری و تحمیلی. آیا فقط هر کس مسلمان شده، با زور و تحمیل مسلمان شده است و کافران از این زور و تحمیل خداوند متعال، معاف و مستثنا شده‌اند؟!

پس با کمی تأمل و تفکر در مورد ادعا، پاسخ‌ها روشن می‌گردد؛ اما جهت توجه بیشتر ذهن، به چند مطلب پیرامون ساختار همین شبهه، اشاره می‌گردد:

توحید:

●- آیا ایجاد کنندگان این شبهه، قبول دارند که خدایی هست و سپس او را متهم می‌سازند که «دینش را به زور تحمیل می‌کند»! یا اصلاً وجود خداوند سبحان و بالتبع نبوت و دین را قبول ندارند؟!

اگر قبول دارند که خدایی هست، پس باید خود و هر چه هست را بنده و مخلوق او بدانند. باید از یک سو او را علیم و حکیم بدانند؛ منزه از هر عیب و نقص و توصیفی که مختص مخلوقات می‌باشد بدانند؛ و از سویی دیگر، خیال نکنند که خودشان بیشتر از خالق‌شان می‌دانند!

●- و اگر وجود خداوند سبحان را قبول ندارند، پس چرا می‌گویند: «خدا دینش را به زور تحمیل می‌کند»؟! چطور ممکن است که عاقلی وجود "فاعل" را قبول نداشته باشد، اما "فعل" را به او نسبت دهد؟!

●- نتیجه آن که این شبهه‌پردازان، هم جاهل هستند، هم کافر هستند و هم معاند. یعنی چنین نیست که قبول نداشته باشند، بلکه چون ابلیس لعین و سایر شیاطین جنّ و انس، می‌دانند که خدایی هست و بازگشت به سوی اوست، اما به جنگ خالق خود و پروردگار عالمیان رفته‌اند.

دین:

●- آیا ایجاد کنندگان این شبهه، اصلاً می‌دانند که "دین" یعنی چه؟ اگر نمی‌دانند که نباید در مورد دین خدا سخن بگویند، و اگر می‌دانند، لابد آگاه هستند که خودشان نیز نوعی "نوعی" دین دارند و در عالم هیچ کسی "بی‌دین" نیست، ولو دینش حق نباشد و باطل باشد. در سوره الکافرون فرمود که به کفار بگو: «دین شما برای خودتان، دین من برای خودم»، یعنی کفار نیز دین دارند.

●- دین، به مجموعه‌ی جهان‌بینی، اعتقادات و بایدها و نبایدهای منطبق با آن گفته می‌شود، پس هیچ کسی بی‌دین نیست؛ حال خواه مسلمان یا مسیحی باشد، خواه هندو و بودایی، و خواه پیرو ایسم‌ها، و یا بنده و تابع هوای نفس خود و دیگران.

تمامی این ادیان، تشویق و تهدید دارند؛ حتی هوای نفس نیز با مشتهیات تشویق می‌کند و با فشارها تهدید می‌کند، آیا با زور تحمیل می‌کنند؟! یا هر گرونده‌ای با اراده و اختیار خود انتخاب کرده و به سوی محبوبش می‌رود؟!

اگر با زور تحمیل شده بود که همه یک دین داشتند.

زور و تحمیل:

●- به نظر می‌رسد حتی معنا و مصداق واژه‌هایی چون: «زور و تحمیل» را نمی‌دانند، وگرنه دست کم به خودشان نظری می‌انداختند و چنین ادعایی ننموده و به او افترا نمی‌بستند!

  ادامه مطلب ...

شبهه 185

پرسش : در روایات داریم که 14معصوم سلام الله علیهم اجمعین، برای قبر و قیامت خود گریه می‌کردند و به خداوند عارض می‌شدند: «خدایا به حقارت ما رحم کن». حالا این سوال پیش می‌آید: انان که این طوری در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ می‌دانستند و از ترس قبر و برزخ بیهوش می‌شدند، چگونه می‌توانند در برزخ و قیامت به داد شیعیان خود برسند؟


 نه متکبر اذن شفاعت می‌یابد و نه شفاعت شافعان، شامل هیچ متکبری می‌گردد.

اگر چه به حسب ظاهر فقط یک سؤال طرح شده است، اما در متن به چند نکته اشاره شده و البته شامل القای مطالب نادرست، ولی قطعی فرض شده نیز می‌باشد، اگر چه از روی سهو باشد. مانند: « در درگاه خداوند خود را هیچ و پوچ می‌دانستند »! اگر چه منظور شما روشن است، اما در یک بحث علمی، باید کلمات و جملات که هر کدام بار مفاهیم معین و معلومی را حمل می‌کنند، درست و به جا به کار گرفته شوند.

«خود را در مقابل حق تعالی هیچ دیدن و دانستن»، بسیار متفاوت است با «خود را پوچ دیدن و دانستن»!

خود را پوچ دیدن:

دقت نماییم که حتی یک انسان معمولی و عاقل نیز خود را "پوچ" نمی‌بیند و نمی‌شناسد، چه رسد به یک انسان مؤمن که می‌داند او خلق خداوند علیم و حکیم است و او نیز کار پوچ و عبث نمی‌کند؛چه رسد به معصوم علیه السلام، که خود مظهر اتمّ اسمای الهی و حجت‌الله می‌باشد.

« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ » (المؤمنون، 115، 116)

ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏‌ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‌شوید  * پس والاست‏ خدای فرمانرواى برحق؛ خدایى (إلهی که قابل پرستش باشد) جز او نیست، [اوست] پروردگار عرش گرانمایه.

خود را هیچ دیدن:

کسی می‌تواند در برابر خداوند متعال، خودش را هیچ نبیند که از خود چیزی در "وجود و ..." داشته باشد و مالک چیزی باشد. اما کسی که می‌داند خودش و همگان مخلوق هستند، پس همگان (در اصل وجود خویش) فقیر و نیازمند هستند، چه رسد به سایر نیازهای‌شان، و فقط او "غنی" است، خود را در مقابل او "هیچ" می‌بیند.

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ    »  (فاطر، 15)

ترجمه: اى مردم! شما (همگی) به خدا نیازمندید و خداست که بى‌نیاز ستوده است.

  ادامه مطلب ...

شبهه 184

پرسش : دانش‌آموزان پایه 7 که درس معاد و جهنم و بهشت یاد میگیرن، می‌پرسند: چرا خدا همش به ما میگه نماز بخون، حجاب را رعایت کن و...؛ خارجی‌ها چی اونها راحت دارن لذت میبرن چی‌؟ یعنی اونها همه جهنمی میشن‌؟


اگر چه تمامی ادیان الهی و بیشتر و کامل‌تر از همه، اسلام و قرآن مجید، پس از اصل "توحید"، به "معاد" تعلیم، توجه و تذکار داده‌اند؛ ولی متأسفانه باید اذعان نماییم که مبحث "معاد"، به مراتب بیش از سایر مباحث اعتقادی مغفول مانده است؛ و حال آن که شناخت، باور، اعتقاد و ایمان به معاد است که بندگی برای خداوند متعال را تعریف می‌کند و به زندگی روح و امید می‌بخشد، و البته از عواقب سوء، باخبر کرده و بازدارندگی (تقوا) پدید می‌آورد.

اعتقاد به خداوند سبحان به عنوان «خالق» [اعتقاد به مبدأ] را بسیاری داشتند و دارند، اما بسنده کردن به این حد، نه هدایت کننده است، نه تکلیف آور، و نه سازنده؛ بلکه تمامی این معارف، اهداف و انگیزه‌ها، در شناخت و باور معاد تعریف شده و تحقق می‌یابد.

البته موضوع بحث ما در این مجال، "معاد" نمی‌باشد، و پیش از این نیز مباحثی بسیاری درج گردیده است که علاقمندان می‌توانند رجوع و مطالعه نمایند (1)، لذا فقط به پرسش‌های مذکور می‌پردازیم:

الف – خداوند متعال، فقط به ما نفرموده که اقامه‌ی نماز کنید، حجاب را رعایت کنید، مراقب حلال و حرام و حدود الهی در همه جا و همه کار باشید، اخلاق حسنه را پیش بگیرید و برای برپایی قسط و عدل فردی و اجتماعی قیام نمایید و ...، بلکه به تمامی بندگانش فرموده است؛ منتهی برخی که ایمان دارند، پذیرفته و رعایت می‌کنند و برخی دیگر قبول دارند، اما کم یا زیاد رعایت نمی‌کنند و برخی دیگر هم که اصلاً قبول ندارند.

ب – نماز «الصلاة» که از ریشه "صل"، ارتباط اتصالی بنده با خداوند متعال می‌باشد، لذا خداوند متعال از همان ابتدای خلقت انسان، به آنها دستور به برقراری این ارتباط (نماز) داده است. آن هم نه خواندن نماز، بلکه اقامه (برپاداشتن) نماز.

●- حضرت ابراهیم علیه السلام، در دعای خود به درگاه الهی عرض می‌کند:

« رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ » (ابراهیم علیه السلام، 40)

ترجمه: پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعاى مرا بپذیر.

●- خداوند متعال، به محض تکلم با حضرت موسی علیه السلام به زبان وحی، بلافاصله پس از معرفی خود و امر به عبادت، دستور به اقامه نماز می‌دهد:

« إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی » (طه، 14)

ترجمه: منم من خدایى که جز من خدایى نیست پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار.

ج – عفت و طهارت جسم و روح، فطری انسان است، از این رو همگان آن را دوست دارند (اگر چه رعایت نکنند)؛ خداوند متعال انسان را با میل به عفت و پاکی روح، جسم و سلامت روابط آفریده است که یکی از ملزومات آن، رعایت حجاب برای دختران و زنان و نیز پسران و مردان (هر کدام طبق حدود خود) می‌باشد.

از این‌رو، حجاب، یا بهتر است بگوییم "پوشش مناسب"، به گونه‌ای که ارزش انسان را از بین نبرد، او را در حد یک عامل تحریک جنسی دیگران پایین نیاورد، به شئون و حقوق فردی، اجتماعی، اخلاقی، رفتاری، امنیتی و ... لطمه نزند، اختصاصی به اسلام ندارد، بلکه در تمامی ادیان الهی به آن توصیه و تأکید شده است، چنان که نه تنها مؤمنان یهودی و مسیحی و زرتشتی، بلکه بی‌دینانی که عفاف و اخلاق و روابط سالم اجتماعی برای‌شان مهم بود، رعایت می‌کردند (و بعضاً هنوز هم رعایت می‌کنند).

سابقه‌ی بدحجابی، بدن‌نمایی، عرضه‌ی رایگان جاذبه‌های جنسی دختران و بانوان به عموم مردان و ... که اوج استثمار و به بردگی کشیدن زن به سبک نوین می‌باشد، حتی در امریکا و اروپا نیز به بیش از صد سال نمی‌رسد. چنان که حتی در فیلم‌های قدیمی، و یا فیلم‌های نوساز، اما مربوط به گذشته، آنها را با پوشش مناسب می‌بینیم.

د  - آن چه خداوند متعال امر به انجام آن داده، لازمه رشد، کمال، قرب و فلاح انسان است؛ و آن چه که از انجام آن نهی فرموده، حتماً برای روح، جسم، زندگی، فردی، اجتماعی ... دنیا و آخرت انسان مضر می‌باشد. حال برخی با تعقل می‌شنوند و قبول می‌کنند، و برخی برخورد غافلانه، جاهلانه، متکبرانه، عصیان‌گرایانه و ظالمانه می‌نمایند.

بدیهی است که انسان لذت را دوست دارد، منتهی باید دقت کند که "لذت حقیقی باشد، نه این که به دروغ القای لذت کنند". لذت حقیقی، در فایده‌ی حقیقی است، نه این که اگر یک فایده‌ی کوتاه، مقطعی و یا موردی برساند، هزار ضرر دیگر را تحمیل کند. مثل این که بگوید: "شراب خوشمزه است، گرم شدن نیز لذت دارد؛ منتهی بنوشد و عقلش ضایع گردد – یا بگوید: چشم چرانی، زنا، دزدی و ... لذت دارد، اما اخلاق، آدمیت و دنیا و آخرت خود را به باد دهد"!

بسیاری از این به اصطلاح خارجی‌ها [به ویژه در سطح قدرت‌های اقتصادی و سیاسی]، لذت را در ظلم به مردمان، قتل، جنایت، تجاوز به نوامیس مادی و معنوی ملت‌ها و ... می‌بییند؛ آیا ما نیز باید اینقدر سقوط کنیم؟!

ھ – این خارجی‌ها هم داخل‌شان خودشان را کشته و سوزانده و بیرون‌شان (تبلیغات‌شان) دیگران را(؟!)

خارجی‌ها از چی لذت می‌برند؟ اصلاً به چه چیزی لذت می‌گویند و چرا؟ و آیا آنان باید برای ما تعریف کنند که چه چیزی لذت است و لذت دارد و چه چیزی لذت نیست؟!

آیا از شیوع فحشا لذت می‌برند؟ آیا از ازدیاد رفتارهای متجاوزانه و این آمار‌های تجاوز جنسی، حتی به اعضای خانواده‌ی اول و کودکان لذت می‌برند؟ از عدم امنیت جنسی، حتی در کلیسا، باشگاه ورزشی، پارک و ارتش لذت می‌برند؟! یا از ازدیاد نسل بی‌هویت و یا کودک کشی در سقط جنین و یا بعد از آن؟! یا از آدم‌ربایی، بیگاری کشیدن، سوء استفاده جنسی از زن در هر فعالیت اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی و امنیتی و ... لذت می‌برند؟! یا از همجنسگرایی و قانونی شدن همخوابی با حیوانات و ...؟! به فرض که لذت ببرند، آیا ما نیز باید این رذالت‌ها را لذت قلمداد نماییم؟!

گزارشات خودشان که خیلی حیرت‌انگیز و وحشتناک است، و به غیر نظام سلطه و نظام سرمایه‌داری که انسان‌ها را (اعم از زن، مرد، کودک، جوان و بزرگسال) را به بردگی و استثمار سنّی و مدرن کشیده‌اند، کسی اظهار لذت نمی‌کند! (1)

www.x-shobhe.com