ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement
ROSHANGARAN ______________________

ROSHANGARAN ______________________

امیرالمؤ منین علی علیه السّلا م می فرمایند:اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند،اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند ، اگر گوش شنوا دارید حق را به گو شتان خواندند...Roshangaran islamic movement

شبهه 174

پرسش : در مورد مکتب "آتئیسم" یا بی‌خدایی نوین، و راه‌های نجات از انحراف و راهنمایی یکی از دوستانم، مطلب یا راهنمایی می‌خواهم.


پاسخ: نجات به دست خداست، اگر کسی هدایت خواست، خدا نجاتش می‌دهد، اما اگر عناد و لجاجت کرد، به نتیجه‌اش می‌رسد.

نه انکار وجود خدا نوین است و نه به اصطلاح مکتب "آتئیسم" ساختار یا حرف نوینی دارد؛ اگر چه تلاش زیادی برای تبلیغ آن [به ویژه در میان ملل مسلمان] می‌شود.

از وقتی بشر بوده، ایمان و کفر هم بوده است؛ با این تفاوت که "ایمان به خدا و آخرت"، فقط یک نام دارد که آن هم «توحید» است، اما کفر، الحاد و شرک، از آن جهت که "کثرت‌گرا"یی هستند، اسم‌ها و ایسم‌های بسیاری به ‌خود می‌گیرد.

*- قصه‌ی این "اسم"ها و "ایسم"ها نیز نوین (جدید) نیست، چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام به کفار فرمود که اینها فقط "اسم"هایی است که شما و پدران‌تان بر روی آنها می‌گذارید، وگرنه هیچ کدام حقیقت خارجی ندارند و فقط مبنی بر ظنّ‌ها و گمان‌ها و نظریات غلط خودتان می‌باشد:

« إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى » (النّجم، 23)

ترجمه: [این بتان‏] جز نام‌هایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏اید [و] خدا بر [حقّانیت‏] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است. [آنان‏] جز گمان و آنچه را که دلخواه‌شان است پیروى نمى‏کنند، با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.

آتئیسم:

آتئیسم (Atheism ) که ریشه در واژه‌ی یونانی (Atheos) دارد و به معنای «خدا ناباوری – یا – رد خداباوری» می‌باشد نیز همان کفر و الحاد کهن است، منتهی یک «ایسم» به آن اضافه نمودند که برای عوام، قشنگ و مدرن به نظر آید.

*- از یکی پرسیدم: «نظرت راجع به عرق فروشی و رقاصخانه» چیست؟ گفت: از واژه‌هایش نیز حالم به هم می‌خورد، چه رسد به خودش – در وقت دیگری پرسیدم: «نظرت راجع به بار و دانسینگ چیست؟» گفت: مال کشورهای پیشرفته است و ما محرومیم! در حالی که هر دو یک چیز بود و فقط تلفظ فارسی و انگلیسی آن متفاوت بود.

*- حالا اسم، ماده‌گرایی (دهری‌گری) را که بسیار عوامانه و قدیمی است، گذاشتند "ماتریالیسم" – و اسم خودگرایی را گذاشتند "اومانیسم" – و اسم کفر و الحاد را گذاشتند "آتئیسم"، تا به نظر مهم، قشنگ و نوین آید.

عقل و نفس در شناخت:

اگر به کسی که اهل عقل و علم است بگویید: «شراب مضر است»، شاید بحث کند، اما در نهایت می‌پذیرد، هر چند که خود شرابخوار باشد؛ اما اگر گفت: «دلم می‌خواهد»، دیگر هیچ بحث و استدلالی برای او فایده ندارد و نمی‌پذیرد.

مهم است بدانیم که انسان "عقل و نفس" دارد و این که کدام را ملاک قرار داده و تبعیت کند، به اختیار و اراده‌ی خودش بستگی دارد.

آدمی، حق و باطل‌های بسیاری را با قوای "تعقل" تشخیص می‌دهد و اطلاعات بسیاری را با قوای علم به دست می‌آورد؛ اما هیچ کدام اینها دلیل نمی‌شود که به سوی آنچه با عقل یا علم شناخته برود؛ بلکه «آدمی به سوی آن چه دوستش دارد (دلش می‌خواهد) می‌رود.

از این رو خداوند متعال در قرآن کریم، پس از ادله‌ی عقلی و بینه‌های علمی بسیار، می‌فرماید: حالا بگو که اگر خدا را دوست دارید، بیایید و نمی‌فرماید که اگر شناخت حاصل شده بیایید.

« قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (آل‌عمران، 31)

ترجمه: بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.»

مباحثه و دعوت:

پس قبل از هر بحثی، دقت کنید که برخی دل‌شان می‌خواهد که ملحد باشند و بگویند: "ما کافریم"، منتهی چنان که بیان شد، به تن این کفر عوامانه خودشان، لباس شیک می‌پوشانند و می‌گویند: «ماتریالیست – اومانیست – مارکسیست ... یا آتئیست هستیم». برخی هم در عقل و دل خودشان قبول ندارند، اما دوست دارند که ادای آنها را درآورند تا مطرح شوند!

*- نیازی نیست که حتماً به آنان وجود خداوند منّان را اثبات کنید (خودشان می‌شناسند)، بلکه بپرسید: «حالا چه دلیل عقلی برای ملحد شدن دارید؟» آن گاه متوجه می‌شوید که یا پشت سر هم شعارهای بی‌دلیل می‌دهند، یا می‌گویند: «دلم می‌خواهد چنین باشم، به شما چه؟»

بدیهی است که در چنین حالتی، نه تنها از دست شما، بلکه از دست پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله نیز کاری ساخته نیست، چرا که خداوند متعال انسان را دارای اختیار و اراده خلق کرده است. لذا به پیامبرش نیز با این مثال می‌فرماید که کاری از تو بر نمی‌آید:

« وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاء فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ » (الأنعام، 35)

ترجمه: و اگر اعراض کردن آنان [از حق و قرآن‏] بر تو گران است، اگر مى‏توانى نقبى در زمین، یا نردبانى در آسمان بجویی تا معجزه‏اى [دیگر] برای‌شان بیاورى [پس چنین کن‏]، و اگر خدا مى‏خواست قطعاً آنان را بر هدایت گِرد مى‏آورد، پس زنهار از نادانان مباش.

تذکر (یادآوری):

پس نه تنها ما و شما، بلکه حتی رسول اعظم صلوات الله علیه و آله نیز سلطه‌ای ندارد و فقط می‌تواند که مردم را "متذکر" شود و راه درست یا غلط را به آنها یادآوری نماید و به سرانجام هر کدام از آنها، بشارت یا انذار دهد؛ چنان که فرمود:

« فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ * إِلَّا مَن تَوَلَّى وَکَفَرَ * فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَکْبَرَ » (الغاشیة، 21 تا 24)

ترجمه: پس تو اى پیامبر ایشان را تذکر بده که وظیفه تو تنها همین تذکر است * و گرنه تو بر آنان تسلطى ندارى * (تذکر را هم تنها به کسانى بده که اهل تعقل و تذکر پذیرند) نه آنها که اعراض کرده و کفر ورزیدند * که خدا ایشان را به عذاب اکبر قیامت شکنجه خواهد کرد.

تذکر گاهی با بحث و پرسش و پاسخ است، و گاهی با موعظه و نصحیت است.

گاهی مدعی کفر و الحاد "چه نام آتئیسم روی خود بگذارد و چه هر نام دیگری"، ساده و سطحی‌نگر است، هر چند که مدعی روشنفکری هم باشد، بدیهی است که در اینجا بحث و چند پرسش از دلایل عقلانی و ...، می‌تواند او را متوجه کند. اما گاهی عناد و لجاج دارد.

بی‌خدا وجود ندارد:

اگر خدا برای انسان روح و جسم قرار داد، کسی نمی‌تواند بگوید که من دوست دارم بدون روح، جسم یا هر دوی آنها زندگی کنم؛ و اگر مدعی این امور شد، خودش را فریب داده و سعی در فریب مخاطب می‌کند، چرا که این نظام خلقت است و با میل افراد، قابل تغییر و تبدیل نمی‌باشد.

  ادامه مطلب ...

شبهه135


آیا احساس نمی‌کنید که توجه بیش از حد شیعیان به اهل بیت (ع)، سبب مغفول ماندن توحید و کم‌رنگ شدن یاد خدا در میان آنان گردیده است؟ پاسخ مستدل به این جوّ که به حسب ظاهر درست نیز می‌نماید چیست؟!

پاسخ : ابتدا دقت کنید که چه شده این شبهه در میان اقشار گوناگون (به ویژه در فضای مجازی و محافل) فرافکنی و القا می‌گردد؟ آیا تظاهرات چند میلیونی اربعین آنها را به وحشت انداخته است؟ کدام شیعه‌ای [بر اساس آیات صریح قرآن کریم، نه نظرات آنها] مشرکانه به اهل بیت علیهم السلام، توجه، معرفت، محبت و مودت دارد؟!

حدّ توجه به اهل بیت علیهم السلام چقدر است و آن را کی تعیین کرده است که بتوان توجه و علاقه‌ی مردم را با آن سنجید و گفت: «این بیش از حد است»؟!

اتفاقاً نگاه و برداشت ما درست بر عکس می‌باشد؛ یعنی نه تنها "احساس" می‌کنیم، بلکه کاملاً مشهود است که این رویکرد شیعه و سنی و حتی پیروان سایر ادیان به اهل عصمت علیهم السلام به اهل بیت علیهم السلام، که در شعائری چون برپایی جشن‌ها یا عزاداری‌ها و به ویژه تظاهرات چند میلیونی اربعین نمود و ظهور بیرونی و جهانی دارد، سبب وحشت بیش از حد نظام سلطه، صهیونیسم بین‌الملل و تشکل‌های ساخته‌ی آنان [از جمله وهابیت و بهاییت] گردیده است و از این رو بیشتر به آن می‌تازند! و البته آنها در این "جنگ نرم"، با هر قشری به زبان خودش حرف می‌زنند؛ به یک قشر می‌گویند: «این شرک است»، به قشر دیگر می‌گویند: «خوب است، اما بیش از حد است» و به قشر مؤمن و موحد نیز می‌گویند: «یاد خدا را کمرنگ می‌کند»!

 

ادامه مطلب ...

شبهه134

پرسش : میشه خدا رو به صورت شفاف و ساده برام معرفی کنید .چون وجودش رو حس نمی‌کنم. همش می‌گم خدایی نیست. دلیلی بر نبودنش نیز ندارم. می‌دونم کار ذهن و گمان هست. اما می‌خوام به یقین کامل بزسم. خوب میخوام درکش کنم. چون میگن نماز بخون، اما نمی‌خونم، چون نمی‌دونم با کی می‌خوام حرف بزنم.

پاسخ : لابد مقصود از "حس" کردن خداوند سبحان، درک با حواس پنجگانه، مانند حس اجسام نمی‌باشد، بلکه همان یقین است؟! و دقت کنید که در شبانه‌روز، با ناآشناهای بسیاری حرف می‌زنید، در حالی که شناخته شده‌تر از وجود ندارد. پس، هیچ گاه برای قطع ارتباط با او، دنبال بهانه نباشیم و خود را ریشه‌یابی نماییم.

البته چقدر خوب و عالیست که می‌خواهید به یقین برسید و انشاء الله می‌رسید، جایگاه "موقنین = اهل یقین"، با دیگران متفاوت است. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز با آن مقام معرفتی، از خداوند متعال آیات و نشانه‌هایی برای یقین بیشتر به چگونگی حشر و معاد مسئلت می‌نمود.

اما، با توجه به این که در این پایگاه مطالب بسیاری در باب خداشناسی (توحید) ایفاد گردیده است (1)، بهتر و لازم است که در این فرصت، مطالب دیگری عنوان گردد.

●- قبل از هر بحثی باید دقت کافی داشته باشیم که "درک هر مطلبی"، عوامل و موانعی دارد و نباید گمان کنیم که مشکل و کلیدش، فقط در کثرت یا قلّت "علم و آگاهی" می‌باشد؛ وگرنه به قول سیدالشهداء علیه السلام: چه چیزی از خداوند متعال آشکارتر است که انسان خدا را به وسیله‌ی آن بشناسد و بشناساند.

گاهی، حالاتی چون "تکبر" (مخفی باشد یا عیان)، سبب نوعی مقاومت ادراکی می‌گردد و دیگر نه تنها هیچ دلیل عقلی یا آگاهی علمی مفید نمی‌افتد، بلکه حتی "شهود" نیز فایده‌ای نمی‌رساند؛ چنان که به ابلیس لعین، یا بلعم باعور، یا سامری [که هر دو از دانشمندان و عرفای قوم یهود بودند] هیچ فایده‌ای نرساند. و البته این حقیقت، اختصاصی به مقوله‌ی خداشناسی ندارد، چنان که شاهدیم تکبر سلطه‌گران، مانع از شناخت، فهم و انسانیت آنان گردیده است و قلب‌شان را از سنگ نیز جامدتر ساخته است.


ابزار شناخت و درک:

این که چه چیزی هست، یا چه چیزی نیست، یک مقوله است، اما این که ما چگونه می‌توانیم هستی را بشناسیم، مقوله‌ای دیگر است. بنابر این، ابتدا باید خود و ابزار شناخت‌مان را بشناسیم.

برای شناخت خداوند متعال نیز نیازمند به ابزار شناخت هستیم، لذا ابتدا باید ببینیم که ابزار ما برای شناخت چیست؟ و سپس دقت کنیم که مسدود، ممهور، معیوب و محبوس نشده باشند.

اگر علم یقینی داشته باشید که پوست دست، ابزار شناخت حرارت، برودت، ضخامت یا لطافت اجسام هستند، ولی دستکشی حجاب و مانع ارتباط شده باشد، صرف علم و یقین، کارآیی عملی ندارد و نمی‌توانید درک نمایید.

خداوند متعال، از یک سو ابزار شناخت و درک آدمی را معرفی نمود و فرمود:

« وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ » (المؤمنون، 78)

ترجمه: و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل‌] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا می‌آورید.

و از سویی دیگر، به ناکارآمدی این ابزار در برخی تصریح نمود و فرمود:

« خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ » (البقره، 7)

ترجمه: خداوند بر دل‌هاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پرده‌اى است؛ و آنان را عذابى دردناک است.

●- فرمود: عامل هر دو حالت، "خداوند متعال" است، چرا که خالق و ربّ اوست. اوست که خلق می‌کند و اوست که بر اساس مقدرات (اندازه‌ها) ربوبیت و هدایت می‌کند. پس همان‌طور که برای ناشنوایی یا نابینایی ظاهری عواملی قرار داده، برای کری و کوری باطن نیز علل، عوامل و اندازه‌هایی (مقدراتی) قرار داده است و مالکیت و ربوبیت نیز از آن اوست.

بنابراین، اگر کسی غفلت نمود، به موانع توجه و آنها را مرتفع ننمود، به رغم برخورداری از ابزار شناخت، نمی‌بیند، نمی‌شنود و فهم و درک نمی‌نماید، و می‌شود مصداق « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا – آنها (کسانی که اهل دوزخ خواهند شد) دل‌هایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‌کنند، و چشمانى دارند که با آنها نمى‌بینند، و گوش‌هایى دارند که با آنها نمى‌شنوند / الأعراف، 179» و بدتر آن که گمان می‌کند، مشکل در شناخت با استدلال‌های عقلی و یا گزاره‌های علمی اوست!

نماز:

بدل زدن برای حقایق و یا معکوس نمودن قوانین، همه از شیطان است، اگر چه انسان گمان کند که نظر خودش می‌باشد و کلی هم ژست فهمیدگی بگیرد!

حال فرض کنید به کسی بگویند که به مدرسه برو و تحصیل کن، تا با سواد شوی؛ او بگوید: تا با سواد نشوم، به مدرسه نمی‌روم! یا به کسی یک گوشی همراه بدهند، چند شماره تلفن نیز بدهند و بگویند: وارد این شهر که شدی، هر کاری و هر نیازی که داشتی، زنگ بزن، تا طرف مقابل راهنمایی‌ات کند و مشکلت را برطرف نماید؛ اما او بگوید: تا پاسخ ندهد، راهنمایی و رفع مشکل ننماید، من زنگ نمی‌زنم! به این می‌گویند: "تکبر".

●- همان‌طور که حضرت فاطمة الزهراء و سایر اهل عصمت علیهم السلام فرمودند: خداوند متعال نماز را برای شکستن "تکبر" در انسان قرار داده است، چنان که وقتی بیماری "تکبر" در ابلیس لعین از باطنش بروز کرد و ظاهر شد، "سجده بر آدم" را بر او تجویز نمود تا بهبود یابد، اما او سرپیچی نمود.

  

●- نماز (صلوة)، از ریشه "صل" به معنای "وصل شدن" است و تا انسان با تمامی قوای ادارکی ظاهری و باطنی خود، به اقیانونس بی‌کران رحمت الهی "وصل" نشود، درکی از حقایق عالم هستی نخواهد داشت.

«این خیال نادرست که تا نشناسم نماز نمی‌خوانم!»، مثل این است که به کسی بگویند: «چشمت را بازکن تا دیده‌ات وصل شود، ببینی و بشناسی» و او بگوید: «تا نبینم و نشناسم، چشمم را باز نمی‌کنم!» - پس به هیچ بهانه‌ای، در نماز اهمال ننمایید که خودش سبب قطع و مانع از شناخت و ایمان می‌گردد.

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (حافظ)

دلیل نفی:

همان‌گونه "اثبات وجود" هر چیزی دلیلی می‌خواهد، "نفی" آن نیز دلیل می‌خواهد، به ویژه وقتی "وجود" مشهود و مُدرک همگان باشد. لذا همان‌طور که مرقوم نمودید: «دلیلی نیز برای نفی ندارید – و البته هیچ کس ندارد». پس چرا انسان بی‌دلیل نفی و انکار نماید، در حالی که همگان با تمام وجود "هستی" را درک می‌کنند و با عقل، قلب، فطرت و علم، می‌دانند که "هستی" اگر "پدیده" باشد، یعنی نیستی بر هستی‌اش سبقت داشته باشد، حتماً "هستی بخش" و "پدیدآورنده" می‌خواهد، و چون کل عالم هستی، از صفات و ویژگی‌های پدیده برخوردارند، پس هستی‌بخشی دارند که او دیگر پدیده نیست.

معرفی و شناساندن خداوند سبحان:

باید بسیار ساده، شفاف، لطیف، عمیق و خالصانه، چون سید الشهداء، حضرت امام حسین علیه السلام، عرض نمود:

(الهی) کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ (دعای عرفه)

ترجمه: چگونه با چیزی که در اصل وجودش به تو نیازمند است، می توان بر تو استدلال کرد آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست تا او بتواند تو را ظاهر سازد؟!

●- دقت کنیم که همیشه و در مورد شناخت هر چیزی، این "معروف" است که ابتدا خودش را با نشانه‌‌هایی از شاخصه‌ها، ویژگی‌ و صفاتش می‌شناساند و سپس "عارف = شناسنده"، به میزان توجهش به آن معرفی، او [آن] را می‌شناسد.

در این قاعده‌ی کلی، هیچ فرقی نمی‌کند که موضوع شناخت، خداوند سبحان باشد، یا یک انسان، یا یک گیاه و یا حتی یک اثر هنری (شعر، نقاشی، فیلم و ...).

ما، یک گُل را به حدی که خودش را می‌شناساند، می‌شناسیم و البته گیاه شناس، به ظاهر اکتفا نمی‌نماید و بیشتر می‌شناسد – چنان که یک شاعر (مثل حافظ) را نیز به میزانی که خودش را در اشعارش معرفی نموده می‌شناسیم، و البته یک ادیب، یک عارف و یک محقق، فقط به ظاهر کلمات و یا وزن و سیاق آنها اکتفا نمی‌کند، و بیشتر او را می‌شناسد.

شناخت خداوند سبحان نیز مستثنای از این قاعده نمی‌باشد. در احادیث نیز تصریح شده "اوست که باید ابتدا خودش را به ما بشناساند؛ و تکلیف ما این است که به آن شناسایی ایمان بیاوریم و بی‌هیچ دلیل و علمی، انکار و تکذیب نکنیم".

خداوند متعال، ضمن آن که به ما ابزار شناخت و فهم و درک (عقل، قلب، سمع، بصیر) افاضه نموده است، به واسطه‌ی وحی نیز تعلیم داده و ما را از علومی که لازم است، آگاه و مطلع نموده و می‌نماید.

باید کتاب خلقت را حکیمانه بخوانیم. زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، همه تجلی پدیدآورنده‌ی آنهاست. خلقتش تجلی "خالق"، زیبایی‌اش تجلی "جمیل" – مقدراتش (اندازه‌هایش) تجلی "قادر" – عالمانه بودنش تجلی "علیم" – حکیمانه بودنش تجلی "حکیم" – مُلکیتش تجلی "مالک" ... و اداره‌اش تجلی "ربّ العالمین" است، چنان که تمام وجودش تجلی "رحمت = وجود بخشی" خالق و پروردگان رحمان و رحیمش می‌باشد.

کتاب خلقت را، در کتاب وحی، بازگو نمود تا "علوم شهودی" با "علوم نظری" تکمیل گردد – تا تذکرات کلامی، فراموش شده‌ها و مورد غفلت واقع شده‌های عقلی، قلبی و فطری را به یاد آورد.

« ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ » (الأنعام، 102)

ترجمه: (آری)، این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است.

« هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (الحشر، 23 و 24)

ترجمه: اوست خدایى که جز او معبودى نیست، همان فرمانرواى پاک سلامت‌[بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که‌] نگهبان، عزیز، جبّار [و] متکبّر [است‌]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک مى‌گردانند * اوست خداى خالق نوساز صورتگر [که‌] بهترین نام‌ها [و صفات‌] از آنِ اوست. آنچه در آسمان‌ها و زمین است [جمله‌] تسبیح او مى‌گویند و او عزیز حکیم است.

« أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ » (الواقعة، 58 و 59)

ترجمه: آیا آنچه را [که به صورت نطفه‌] فرو مى‌ریزید دیده‌اید (در آن دقت کرده‌اید)؟ * آیا شما آن را خلق مى‌کنید (و به صورت‌های گوناگون تا تولد یک انسان در می‌آورید) یا ما آفریننده‌ایم؟

و صدها آیه‌ی دیگر، که به نشانه‌های بی‌شمار او در کتاب خلقت توجه و تذکر می‌دهد، تا علیمانه، حکیمانه و بصیرانه ببینیم و بشناسیم و البته به آن شناسایی ایمان بیاوریم.

پس او، دائماً و بدون هیچ خلائی، خود را در درون و برون ما، به ما می‌شناساند [چنان که امام صادق علیه السلام، به زندیقی که با او بحث می‌کرد فرمود: چگونه پنهان گشته بر تو کسی که خودش را در وجود خودت به تو نمایانده است]؟! و این ماییم که باید با بصیرت بنگیریم و به این شناسایی‌ها ایمان بیاوریم، و مترصد باشیم که مبادا ابزار شناخت ما، محبوس و ناکارآمد گردند و یا قلب، حتی پس از شناخت ممهور گردد باوری وارد آن نشود. و البته بدون مطالعه‌ی کتاب خلقت و کتاب وحی، و سپس تعمق، تفکر و تعقل در آنها، هیچ شناختی حاصل نمی‌گردد.


www.x-shobhe.com

 

 

شبهه34

پرسش : نوحه‌ای شنیدم که در آن از لفظ «آل الله» استفاده شد. معنی آل الله چیست؟ آیا حقا شرک به خدا نیست؟ فرض کنید من یک فرد مسیحی و درحال تحقیق در اسلام  باشم

حتی اگر بگوییم مقصود ارادت و دوست داشتن خداوند و دوستدارانشان بوده، چرا این ارادت را درست بیان نکنیم که باعث هزاران برداشت نادرست شود؟!

پاسخ :


 

ابتدا توجه داشته باشیم، در بیان معارف اسلامی، اصلاً این که یک خارجی، یک مسیحی، یک یهودی یا یک کافر چگونه نگاه می‌کند و یا چه معنایی را برداشت می‌کند، ملاک نمی‌باشد.


پس، همیشه سؤال یا شبهه‌ی خود را مطرح کنیم و با جدیت پاسخ را جویا گردیم، اما هیچ گاه دنبال آن نباشیم که یک مسیحی یا یهودی چه می‌فهمد یا چگونه برداشت می‌کند؟ او نیز اگر مایل است، باید ببیند این کلام، این واژه، این آیه، این حدیث و ...، در فرهنگ اسلام چگونه معنا شده است.

معنای آل:

ما گاهی یک معنای مصطلح و رایجی از یک کلمه را می‌دانیم و گمان می‌کنیم که تنها معنایش همین است، هر چند که ممکن است همان معنای رایج، از یک معنای اصلی‌تری اخذ شده باشد. از این رو، گمان می‌کنیم که "آل"، یعنی زن و فرزند و به ویژه نسل نَسَبی. در حالی که اصلاً چنین انحصاری در معنای "آل" وجود ندارد.

 

ادامه مطلب ...

شبهه(9)

پرسش : یکی در وبلاگ نوشته بود: شما شرم نمی کنید وقتی خدای حیو قیوم (حی و قیوم)اون بالاست از یکی دیگه درخواست کمک کنید؟


پاسخ:

یکی در وبلاگ نوشته بود: شما شرم نمی کنید وقتی خدای حیو قیوم اون بالاست صلاح کار رو بهتر از همه میدونه درمقابل او از یکی دیگه درخواست کمک کنی؟ من که شرم دارم شما رو نمی دونم. کجای قرآن نوشته برید ازبندهام کمک بخواید چرا کمی به قول قرآن کریم تعقل نمی کنید؟ ایاک نعبدوایاک نستعین.
 پیش‌تر پاسخ‌های مبسوطی راجع به مباحثی چون: دعا، توسل، زیارت، شفاعت و ... در سایت درج شده بود که می‌توانید به آرشیو مربوطه مراجعه و مطالعه فرمایید. اما به آن یکی بفرمایید:
اولاً: حی و قیوم درست است نه حیو قیوم. [بهتر است بیشتر قرآن بخوانیم].
ثانیاً: خدا آن بالا نیست و همه جا هست و اکبر و سبحان از جا و مکان می‌باشد. [بهتر است بیشتر تدبر کنیم].

ثالثاً: همان خدایی که کار را بهتر از بقیه می‌داند، فرموده است:


ادامه مطلب ...